پزشکی خاطره‌ای نوشته بود. گفته بود دختری را برای ضربه چشمی که به او خورده بود، آورده بودند. بابت؟ راننده‌ای که مسافرکشی می‌کرد، قصد داشته او را ربوده و به او تعرض و کند. دختر هم مقاومت می‌کند.

پزشک تعریف می‌کند که بله، انتظار ملاقات با زنی ترسیده و داغون را داشتم. اما دیدم دختری شجاع و با اعتماد به نفس، جلوی من نشسته و راحت داشت همه چیز را تعریف می‌کرد. این که چطور از این مخمصه فرار کرده و تا ابد، قهرمان خود است.

این جمله‌اش واقعاً تکانم داد. این که یک نفر بتواند ادعا کند که واقعاً قهرمان خود است، جمله‌ای به غایت تکان دهنده است. همه ما دنبال قهرمانی بیرون خودمان می‌گردیم. اما آیا می‌توانیم به راحتی ادعا کنیم که قهرمان خودمان هستیم؟

خیلی از ما وقتی زندگینامه بزرگان را می‌خوانیم، گاهی توی دلمان دیگران را تحسین می‌کنیم، که ایول، چقدر خوب که توانسته این کارها را بکند و از این مشکلات قسر در برود و همه را مغلوب کند.

کی می‌رسد که یک‌بار، درباره خودمان و از عمق جان، برگردیم و بگوییم که ای جان، چه کاری کردی تو، واقعاً به تو دارم افتخار می‌کنم؛ واقعاً دستمریزاد.

و این‌که چنین کاری را تصنعی و زورکی انجام ندهیم؛ واقعاً وقتی داریم مرورش می‌کنیم، حال کنیم از این قهرمان بودن.

کی می‌شود قهرمان خودمان باشیم؛ بی ریا و اصیل و ناب و از عمق جان.

می‌شود آیا؟

من یکی که تصمیم گرفتم دفترچه‌ای برای زمان‌هایی که توسط خودم شگفت‌زده شده‌ام و قهرمان خودم شده‌ام، را ثبت کنم. چقدر خوب است که آدم مدام توسط خودش شگفت‌زده شده و اصالتاً قهرمان خود باشد.

 

 

------------------------------------------------------------------------------


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انگور غريبي MohammadReza Fereydooni کفي خودروبر بازسازی و دکوراسیون داخلی چوبی برای عشقم نرگس ارائه سراسری سیم کارت تورهای مسافرتی خارجی و داخلی ای قلم سوزلرینده اثر یوخ ایران مینی کامپیوتر