همه ما دوست داریم قدرت اراده داشته باشیم. اما آن را نداریم.
واقعاً چرا؟
در سایتهای مختلف از دلایل آن بسیار مینویسند. اما مهمترین دلیل را نمیگویند.
حقیقت این است که اراده، چون فرماندهای است که نیاز به سربازانی دارد. یک فرمانده بیسرباز، محکوم به شکست است. اما سربازان این فرمانده چه کسانی هستند؟
خیلی ساده است:
غلبه بر هیجانات و وسوسههای کوچک و بزرگ.
یعنی چه؟
ببینید، آدمی در بعد روانی خودش، یک باتری روانی دارد؛ این باتری روانی شبیه قلعه سربازان عمل میکند. هر عمل و کار و رفتار ناسنجیده و خودجوشی، بدون اینکه بدان فکر شود و از روی فکر و برنامه باشد، یک درجه از انرژی این باتری روانی کم میکند. غلبه بر یک وسوسه کوچک و بزرگ نیز، یک واحد انرژی به این باتری روانی اضافه میکند.
در محل کار بسیار دیدهاید که خیلیها، تا کسی حرف میزند به صورت خودجوش واکنش نشان میدهند، یا وقتی خبری را متوجه میشوند نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند.
به عبارت سادهتر:
وقتی که ضرورت ندارد، ولی گفتار و رفتاری از شما سر میزند، از باتری روانی شما کاسته میشود. اما وقتی که کارها و رفتارها و گفتارهای شما از روی ضرورت و برنامه باشد، در این صورت به انرژی روانی شما اضافه میشود. وقتی هم که بر وسوسه میل خودجوش رفتار و گفتار کردن غلبه کنید، باز هم به این باتری روانی اضافه میشود.
این واحدهای انرژی باتری روانی شما، سربازان اراده شما هستند. با آنها، قدرت اراده معنا مییابد. بدون آنها، اراده تنهاست؛ راه به جایی میبرد.
غلبه بر وسوسههای ریز و درشت را جدیتر بگیرید.
درباره این سایت