داشتم کتاب «طهران قدیم» جعفر شهری را مرور میکردم، در فهرست آن رسیدم به این مثل معروف کاسب باید پاشکسته باشد. قبلاً ماجرایش را شنیده بودم و چیزهایی کلی در ذهنم بود. توی اینترنت که سرچ کردم، چنین آمد:
«.زنی دسته هاون فیای را به پیش سمساری برای فروش میبرد و بعد از ختم معامله میگوید هاون آن را هم دارد که بعداً میآورد و پس از رفتن زن، سمسار متوجه میشود دسته هاون طلا میباشد، تا روزی که سمسار برای امری از دکان خارج بوده زن هاون آن را نیز آورده چون سمسار را نمیبیند به دکان پهلودستی یعنی همکار او میفروشد و وقتی سمسار آمده از جریان مطلع میشود با دسته هاون محکم به قلم پای خود کوبیده میگوید: اگر پایم شکسته از دکان بیرون نرفته بودم هاون طلا از دستم نرفته بود! و از آن زمان جمله «کاسب باید پا شکسته باشد» از دستور کاری اهل این فن میشود.»
و بعد از آن مثل، در سینه مردم باقی مانده است. یک مثل اصیل تهرانی هم هست.
جدا از اینکه چرا و چگونه این مثل جا افتاده، ولی نکته بسیار مهمی است. اگر کسی پایش شکسته باشد، همیشه یکجا بند میشود و مینشیند. در این صورت هم حواسش جمعتر است و هم، مشتریان که مراجعه میکنند، حضور دارد.
این مثل را به حوزههای دیگر هم میشود کشاند. مثل همین سایتها و فضاهای مجازی. خیلی از پیجها و سایتها، پاشکسته نیستند. کاربر که مراجعه میکند، انگار کسی آنجا نیست و همه، به جای دیگری رفتهاند. در خیلی از کسب و کارهای دیگر هم چنین است. میروی داخل مغازه، میبینی طرف یا سرش توی گوشی همراه است و حضوراً هست، ولی باطناً نیست. یا میبینی اصلاً در یک مغازه دیگر است و باید دنبالش بگردی. یا به درمانگاه که میروی همین است. یا هر جای دیگری.
فکر میکنم همین اصل ساده اگر رعایت شود، چقدر کسب و کارها راه میافتد. البته منظور ما مفهوم واقعی از این مثل است. مثلاً شما شغلتان فروش است؛ دیگر نمیتوانید که یکجا بند بشوید. در این صورت پاشکستگی شما، یعنی همیشه جلوی مغازه و فروشگاه مشتریان حتمی و احتمالی وجود داشته باشید. از سطح فراتر رفته و باطن را بنگرید.
یا مثلاً در زندگی شویی، همیشه باید برای خانواده پاشکسته باشید؛ یعنی همیشه حاضر و در خدمت باشید. اینها خیلی اثر گذار است.
میبینید یک مثل ساده چه کاربردهایی دارد؟
------------------------------------------------------------------------------
درباره این سایت